مروارید کشولوی عمه
شلام جیگر عمه خوبی عزیزدلم دان دان من؟؟
دانی جان آخه عمه چجوری باید بگه که تو رو انقدر دوست داره اصلا گفتنی نیست ...
وای نمیدونی وقتی اومدم بیمارستان تا ببینمت چقدر هول میزدم که بغلت کنم
وای خدا انقدر گریه میکردی چه سر و صدایی راه انداخته بودی توی اتاق از شانست تو و مامان الهام تنها توی یه اتاق بودین و همسایه نداشتین...
یه لباس آبی و سفید کوشول موشولو تنت کرده بودن و عکس یه فیل کوشولو روش بود...
دست و پای کشیده وای دستات مثل این دخملا کشیده و نازه که نگو می ترسیدم بغلت کنم از بس سبک بودی وووووییییی همچین دوست داشتم فشارت بدم جیگرتو بخوره عمه
بعضی وقتا یواشکی چشمای نازتو باز میکردی دو تا چشم مشکی براق مراق مثل مروارید سیاه می درخشید جوجوی من.
اونجا گفته بودن فیلمبرداری و عکسبرداری ممنوع اما من و بابا مسعود طاقت نیاوردیم و یواشکی ازت فیلم و عکس گرفتیم.بابا مسعود همش عکستو مینداخت.
منم که ضعف میکردم. یه فیلم ۵ دقیقه ای از زمانی که ۱ ساعتت بود بابایی گرفته کوشول عمه انقدر با مزه ای چشمات باز داری ابن ور و اون ور برانداز میکنی تو و مامان الهام یه روز موندین پیش نی نی های دیگه و فرداش اومدین خونه.